مثلن - 2
هر آدمی باید یه دوست داشته باشه. نه یه دوست خوب. یه دوستی که بعضی جاها که می خوای از دوستای خوبت تعریف کنی، بگی البته من یه دوست دارم که حسابش جداست، «بست فرندمه». یه دوستی که بتونی بهش زنگ بزنی بگی هی فلانی این یارو نخراشیده که چند وقتیه توی آپارتمان منه، حالمو به هم می زنه. یه دوستی که یه وقتایی بیاد بهت بگه تو به تعطیلات درست و حسابی نیاز داری و ببرتت یه جای دور و توی ساحل، پشت کمرتو کرم بماله که توی آفتاب نسوزی. یه دوستی که وقتی دوست دخترش، داره واسش قر و قمبیل می آد، تلفن تورو جواب بده و بگه «همه چی مرتبه؟». یه دوستی که معروف بشه، مشهور بشه، دخترا واسش سر و دست بشکنن و لابلای اونا بازم حواسش باشه که یه نره غولی توی بار به تو گیر بی ربط داده. یه دوستی که باهاش توی یه تخت بخوابی و نخوابی. یه دوستی که بهت بگه هی تو می تونی رقاص خوبی بشی ها. یه دوستی که وقتی اثاث کشی داری، بیاد بخندونت و همه داشته های مزخرفتو مسخره کنه. یه دوستی که با هم برید عروسی دوستای مشترکتون و بهت بگ بیا جیم بزنیم بریم روی پشت بوم و آسمون رو ببینیم. یه دوستی که کارت عروسیشو بده دستت و بگه می شه اون لباس آبیتو نپوشی؟ یه دوستی که وقتی با زنش حرفش می شه بیاد در خونه ات و بگه می شه باهات حرف بزنم؟ یه دوستی که وقتی دوست پسراتو بهش معرفی می کنی، بگه باهاشون حال نمی کنم. یه دوستی که بگه معذرت می خوام وقتی باهاش قهر می کنی. یه دوستی که مامانش بهت زنگ بزنه و از دستش ناله کنه که الکلی شده. یه دوستی که واست وقت دکتر بگیره اما یادش بره بهت یادآوری کنه. یه دوستی که برای انتخاب اسم بچه اش ازت مشورت بخواد و تو بهش بگی بذار تخم سگ! یه دوستی که بتونی بهش بگی: یادته؟! یه دوستی که بیاد گاهی پیشت بمونه تا خلوت کنه و آرامش بگیره و تو از اون پاستاهای معروفت واسش درست کنی. یه دوستی که حوله حمومتو روی شوفاژ گرم کنه و بیاره بده بهت و نگات نکنه. یه دوستی که وقتی داری چاق میشی، جرت بده. یه دوستی که حسابای سیگارای کشیدتو داشته باشه. یه دوستی که دائم گه زیادی بخوره. یه دوستی که بهت بگه هر چی رو می خوای امتحان کنی، با من تجربه کن. یه دوستی که بهش بگی داری میای واسم پنیر بخر. یه دوستی که مجبورت کنه دنبالش بدوی تا به سینما برسی. یه دوستی که وقتی می خوای بشینی بنویسی، نذاره بنویسی و ببرتت رانندگی. یه دوستی که مثل نداشته باشه باغ امیدش. یه دوستی که روی رف آشپزخونه ولو بشه و یه تیکه از کتابی که بهش دادی، بخونه و با خنده بگه: کثاففففت...؛ یه دوستی که یه شب توی پاریس، اعتراف کنی که عاشقشی و ان هم و زیر نور ایفل ببوسیش و یه عمری باهاش خوش و خرم زندگی کنی و یه روزی بهش بگی که فقط دوس داری از یه مردی که دوستش داری، یه بچه داشته باشی یا از اون و بعد با دوچرخه بری زیر اتوبوس و .... بمیری.
بله؛ «بست فرند» یعنی همین.