مثلن...

اونجای Big Fish که سینیور ادوارد بلوم می گه: من به تو هزار تا حقیقت گفتم. این کاریه که می کنم. من داستان می گویم... بعد پسرش، ویلیام میگه: تو دروغ می گی بابا...

مثلن...

اونجای Big Fish که سینیور ادوارد بلوم می گه: من به تو هزار تا حقیقت گفتم. این کاریه که می کنم. من داستان می گویم... بعد پسرش، ویلیام میگه: تو دروغ می گی بابا...

درباره بلاگ

مثلن کورت ونه گات گفته:
من می خواستم همه چیزو یه کم احساساتی تر نشون بدم تا همه بتونن خوشحال تر باشن. برای همین دروغ های خوش ترکیب و خوشگلی سر هم کردم و از این دنیای ماتمزده، یه بهشت ساختم...

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامزد» ثبت شده است

۰۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۴:۲۵

مثلن - 1

مثلن آخر شب با چند تا داف قدبلند از یه رستوران شیک با کفش پاشنه دار صدفی می زنی بیرون. بلند بلند می خندی، موهاتم بلنده، از دو طرف ریخته روی دم روباهی که دور گردنته و راه که میری مث فنر بالا پایین می پره، از دور واسه رفیق دافات دست تکون می دی، دزدگیر ماشین شاسی بلندتو که توی سربالایی یه کوچه پهن تاریک، پارکه می زنی، می ری سوار می شی، درو می بندی، سوئیچو جا می زنی، با دست راستت، تا میای آینه جلو رو تنظیم کنی، یه پسر چارشونه برنزه بلاگرفته رو روی صندلی عقب می بینی که اسلحه گرفته سمتت و می گه: صدات در نیاد... راه بیفت...بعد کات...

بعد روی موبایل نامزدت یه شماره ناشناس بیفته. برداره بگه الو... این ور بگه، فلانی پیش ماست... وقتشه نشون بدی چقد دوسش داری... بعد صدای توام از این ور خط بیاد که فلانی کمکم کن ... بعد نامزدت هی بگه الو... الو... شما... الو... این شوخی ها چیه... الو... بعد صدای بوق اشغال بیاد. بعد نامزد خلت، موبایل تورو بگیره ببینه خاموشه...

بعد صبح شده، نامزدت و بابات توی کمپانی معتبر و بزرگشون دارن هی با کت و شلوار و کفش های آکسفورد راه می رن...بعد تلفن زنگ می خوره... بعد چشمای جفتشون دودو می زنه... بابات به نامزت می گه بردار... خونسردیتو حفظ کن...خودشونن... بعد نامزدت برمی داره می گه الو... بعد این ور خط یارو برنزه هه بگه اگه می خوای این خانوم خوشگله رو دوباره ببینی باید یه میلیون دلار بدی...بعد نامزدت بگه تا با خودش حرف نزنم هیچ کاری نمی کنم... بعد این ور بگه اونم به موقش... بعد قبل اینکه قطع کنه بگه لازم نیست که بگم اگه پلیس خبردار بشه این (یعنی تو) زنده نمی مونه...تهش هم بگه منتظر تماس بعدی باش ... و قطع کنه... بعد نامزدت بشینه لب مبل، دستشو بکنه توی موهای پریشون جوگندمیش و بابات بره پشت پنجره سیگارشو روشن و کراواتشو شل کنه...بعد در باز بشه یه پلنگ پوست کنده بیاد تو بگه به من بگید اینجا چه خبره...بعد بابات به پلنگ پوست کنده که دوست دختر جدیدشه بگه... ما خودمونم نمی دونیم...

بعد کات بخوره به تلفن بعدی... یارو به نامزدت بگه هی بچه خوشگل، یه میلیون دلارو می ذاری توی یه ساک مشکی، ساعت 5 عصر میاری سنترپارک، توی سطل آشغال پشت زمین بچه ها، می ذاری و میری... تنها میای و الا از نامزد کوچولوت خبری نیست...بعد نامزدت بگه می خوام با خودش حرف بزنم... بعد تو این ور خط بگی عزیززززم... من حالم خوبه...توروخدا منو از دست اینا خلاص کن... الو...الو... بعد یارو تلفنو بکشه از دستت به نامزدت بگه دیدی که حالش خوبه... بعد نامزدت بگه پولو میارم به شرطی که... بعد این ور خط بپره وسط حرفش بگه...هی عوضی تو توی موقعیت مذاکره نیستی و... تق... گوشی رو بذاره...

 


 توی موقعیت مذاکره بودن، چیز خوبیه... توی موقعیت مذاکره باش عوضی...تق...

هدی ایزدی